Trust In God

به خدا اعتماد کن !

Trust In God

به خدا اعتماد کن !

تا یه سلام دوباره!

 بذار تاریک بمونه!

 

 

خیلی دلم می خواد بیشتر واسه وبلاگم وقت بذارم و چیزهای بهتری توی وبلاگم بنویسم ولی متاسفانه فعلا نمی تونم.  

 

باید وقتمو واسه کار مهمتری بذارم. احتمالا اسفند ماه بتونم اونجوری که دوست دارم وبلاگمو درست کنم . 

 

می خواستم در مورد قسمت تاریک ذهن بگم. قسمتی که نباید اصلا به سراغش بریم .مادخترا خیلی آسیب پذیریم و این آسیب یا ممکنه از طرف دیگران باشه و یا ممکنه از طرف خودمون باشه! 

 

شاید ندونیم چطور با دیگران کنار بیایم ولی باید یاد بگیریم که چطور با خودمون و فکرهایی که ما رو آزار میده کنار بیایم. بهتره با فکرای بیهوده خودمون رو اذیت نکنیم و به خودمون صدمه نزنیم. 

 

این حرفارو کسی می زنه که حدود یک ماه خودشو با فکرای بیخود از پا در آورد. و حالا می فهمم می تونستم خیلی راحت تر با این قضیه کنار بیام اگه دنبال "دلیل و چرا" نمی رفتم و فکر خودمو درگیر چیزای الکی نمی کردم. 

 

وقتی یه رابطه تموم میشه ما دخترا بیشتر به فکر دلیل تموم شدنش از طرف پسر هستیم در صورتی که ممکنه خودمون بیشتر به جدا شدن تمایل داشته باشیم!  

 

دختر یا پسر فرقی نمی کنه !اگه می خوای خودتو از شر فکرای الکی که آزارت میده راحت کنی و آرامش رو به زندگیت برگردونی یه پیشنهاد واست دارم: 

 

اون فکرا و خاطره هایی که باعث ناراحت شدنت می شن رو توی یه بخش از ذهنت بریز و تاریکش کن.(دوست داشتی لامپشو خاموش کن, فکر کن اون بخش از مغزت برق رفته ) اگه یه لحظه ذهنت خواست بره سراغ اون فکرا سریع یادت میاد که اون قسمت تاریکه و نمی تونی چیزی رو ببینی!    

 

 

موفق باشی گلم!

دیوار نوشته و پیامک

 

دیوار نوشته های اتاقم: 

 

  • خدا منو دوست داره و همیشه مواظب منه. او بهترین چیزها رو واسه من می خواد !  
  •   
  •  
  •  یه جمله زیبا از انیشتین: اگه فلج مادرزادی قهرمان دو ماراتن نشه... اشکال در پای اون نیست بلکه اشکال در امید اون  هست! 

 

~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~*~   

پیامک های دوست داشتنی:  

  • صد دفعه گفتم وقتی داری راه میری جلو پاتو نگاه کن , ببین باز افتادی توی قلب من! 

  • تنها برنامه ایی که تکرارش آرزوی منه, پخش زنده نگاه توئه! 

  • یه دنیا فدای دلی که مهربونه, یه دل فدای هر کی این پیام رو می خونه! 

  • اتل متل ستاره گلم دوستم نداره, نه اس ام اس نه یگ زنگ , دلم شده تنگ تنگ 

  • فکر کردی اس ام اس میدم کارم پیشت لنگه یا دستم زیر سنگه؟نه بابا دلم برات تنگه!  

دنیای خودم گرم است!

با اجازه هستی جون. من این شعر رو توی وبلاگ هستی خوندم و ازش خوشم اومد . خیلی دوست داشتم منم توی وبلاگم اینو بنویسم!  

 

  

من دوست نمی خواهم!

 

 

من گریه نخواهم کرد 

 

 من اشک نخواهم ریخت...  

 

من خسته نخواهم شد 

 

 افسرده نخواهم شد... 

 

 فریادزنم، فریاد: من عشق نمی خواهم  

 

معشوق نمی خواهم... 

 

 می خندم و می رقصم  

 

فریاد زنم فریاد : اینگونه خزانم را در عشق نهان کردم 

 

 من درد جدا بودن بر گور عیان کردم 

 

 افسوس نخواهم خورد ، 

 

 افسانه نمی بافم  

 

بر شانه هر بادی کاشانه نمی سازم 

 

 من زشت نمی گویم بر چهره معشوقم 

 

 او خوب و وفادار است ، من خسته و رنجورم 

 

 امروز چنان دیروزافسوس نخواهم خورد  

 

من یاد گرفتم عشق بیگانه نمی داند  

 

لیکن به دل شادم  

 

سرمشق کنم امروز :  

 

دنیای خودم گرم است من دوست نمی خواهم!!!

فامیل فرماندار

 

فامیل فرماندار!  

  

امروز کلی اتفاق با مزه واسم افتاد , البته یکیش خوب نبود ولی در کل روز جالبی داشتم . از همه بامزه تر ماجرای حالگیری فامیل فرماندار بود!   

همسایه ما, مامانه فرمانداره ! خیلی وقتا پیش میاد که صدای تلوزیونشون رو خیلی بلند می کنند و اهمیتی به همسایه ها نمی دن . بقیه هم چون بالاخره این بنده های خدا فک و فامیل فرماندارن چیزی نمی گن و تحمل می کنن!   

امروز ظهر تازه از دانشگاه برگشته بودم ,یه کار اداری داشتم که درست نشده بود و ناراحت بودم! کسی خونه نبود , چون تنها بودم حوصله غذا خوردن نداشتم فقط خواستم یه کم استراحت کنم  که چشمتون روز بد نبینه!   

یه صدای بلند از داخل کوچه شنیدم .گفتم شاید یه نفر پشت در خونه ما رادیو یا تلوزیون روشن کرده؟ خدایا این صدای چیه! سریع یه چادر رنگی رو سرم انداختم و رفتم بیرون. بله... طبق معمول صدا از طرف خونه مامانه فرماندار بود! یه ماشین جلو در پارک شده بود که یه مرد مسن داخلش نشسته بود و سرگرمه یه کاری بود .نمی دونم چی! چون سرش پایین بود و متوجه من نشد! در ماشین هم سمت خودش باز گذاشته بود. نمی دونستم صدا از ماشین میاد یا از خونه ! چون در خونه هم باز بود! و قبلا هم دیده بودم که صدای تلوزیونشون داخل کوچه هم میاد. همین طور که داشتم اون مردو نگاه می کردم دیدم که بقیه همسایه ها هم با تعجب داخل کوچه رو نگاه می کنن ببینن صدا از کجا میاد ولی وقتی می فهمیدن صدا از کجاست بی خیال می شدن و می رفتن داخل خونشون!  

ولی من بی خیال نشدم. اونقدر صداش بلند بود که سرم داشت درد می گرفت. بالاخره اون آقا متوجه من شد . من همون موقع رفتم به طرف ماشینش! خواستم بهش بگم که اگه ممکنه صداشو کمتر کنید!  

فکر می کنید چی شد؟ تا دید من دارم میرم به طرفش, سریع رادیو ماشینشو خاموش کرد و در ماشین رو بست!  

 

از کارش تعجب کردم!!! خدایا یعنی اینقدر ترسناک بودم که مرد بیچاره  اینطوری هل شد! وقتی این صحنه رو دیدم بدون اینکه چیزی بگم  برگشتم به طرف در خونه. حالا حدس می زنید چی دیدم؟  پسرهمسایه که دیده بود چه اتفاقی افتاده , وایساده بود و داشت می خندید. منم قبل از اینکه بزنم زیر خنده رفتم داخل خونه!

 

توضیحات اضافه: واقعا نمی دونستم اینقدر جذبه دارم. تازه اینو کشف کردم! 

 

فقط عاشق خودتم!

 

 فقط عاشق خودتم!   

  

 

نابینا به ماه گفت : دوستت دارم...  

 

 

ماه گفت : چه طوری ؟ تو که منو نمی بینی! 

 

  

نابینا گفت : چون نمی بینمت دوستت دارم... 

 

  

ماه گفت : چرا ؟!     

  

نابینا گفت : اگر می دیدمت عاشق زیباییت می شدم, 

 

 ولی حالا که نمی بینمت عاشق خودت هستم! 

 

    

 

پیوست 1:من عاشق خوبی ام ,عاشق مهربونی , عاشق صداقت, عاشق بچگی, عاشق خنده, عاشق عشقم! دل های مهربون رو دوست دارم و می پرستم !  

  

پیوست2 :اونو فقط به خاطر چیزی که بود دوست داشتم نه به خاطر چیزهایی که داشت یا قرار بود بدست بیاره!  فقط به خاطر خودش!

قدرت من-قدرت تو!

قدرت ذهن ما!  

 

باورش سخته ولی قدرت ذهن ما خیلی زیاده . دقیقا همون چیزی که در موردش فکر می کنیم واسمون اتفاق می افته!  

باید خیلی مواظب باشیم . اگه ذهنمون منفی باشه راحت مارو از پا در میاره . خواهرم همیشه می گه : روزت با توجه به خلقت می گذره . وقتی خوش اخلاقی کلی اتفاق خوب واست می افته و وقتی بداخلاقی همه بلاهای عالم سرت میاد! 

راست می گه ,الان می فهمم به هر چیزی فکر کردم دقیقا همون اتفاق افتاده!!! 

خواستم زندگیم تغییرکنه و چند ساعت بعد به طور اتفاقی یه فیلم بدستم رسید در مورد قانون جاذبه و قدرت ذهن! قدرتی که داشتم ولی بهش توجه نکرده بودم!  

من همیشه یه شاگرد متوسط بودم ولی به توانایی خودم و استعدادم در یادگیری چیزایی که می خواستم ایمان داشتم .دیگران هم همین فکرو در مورد من می کردن که خیلی با استعدادم . هیچ وقت اهل درس خوندن نبودم ولی نمره هام عالی بود. کافی بود از یه درس خوشم بیاد و سر کلاس بهش گوش کنم. دیگه واسه امتحان نیازی به خوندن نداشتم. فقط شب امتحان درس می خوندم و به قول مامانم در همه عمرم هیچ وقت یه درس رو یه دور نخوندم . (البته کارم اشتباه بود!)  

اول دبیرستان که بودم ( تقریبا 8 سال پیش) یه تست آی کیو از ما گرفتن . برام جالب بود چون مثل همون سرگرمی های فکری بود که ازش خوشم میومد. از 60 تا سوال دوتا سوال مشابه رو با تردید جواب دادم . می دونستم جوابشون دقیقا باید برعکس باشه ! 

خب نمی دونستم اون تسته واسه چی بوده ولی وقتی شنیدم بالاترین امتیاز رو من گرفتم باورم نمی شد ! 58 از 60 . آره دقیقا همون دوتا رو که شک داشتم اشتباه زده بودم . اون همه شاگرد زرنگ, چطور یه شاگرد متوسط , بالاترین نمره تست آی کیو رو آورده؟ سوالی که تو ذهن خیلیا بود!  

 

قدرت ذهن و قانون جاذبه ,رازهای جالبی هستن که اگه همه ما بدونیم خیلی بهمون کمک می کنه که به چیزایی که می خوایم برسیم.  

  

قانون جاذبه (جذب) می گه : شما چیزهایی رو جذب می کنید که بهش فکر می کنید. 

  

از حالا می خوام به چیزای خوب و خیلی بزرگ فکر کنم . می دونم قدرت ذهنم اونقدرزیاده که به همه اون چیزایی که می خوام می رسم. من همیشه مطمئن بودم که آینده خیلی خوبی دارم. اینکه کجا باشم و چه کار کنم زیاد فرقی نمی کنه مهم اینه که من به چیزی که فکر می کنم ایمان دارم و همونطور می شه!  

و اما در مورد کسی که دوستش داشتم: من هیچ وقت به داشتن و خواستن اون فکر نمی کردم. فقط به این فکر می کردم که باید یه روز با اون خدافظی کنم تا به چیزایی که می خواد برسه و مانعی برای رسیدن به موفقیتش نباشم.  وقتی فکر کردنم به خدافظی جدی شد, دقیقا همون اتفاق افتاد!  

یا دیدن دوستی که یه لحظه بهش فکر کردم. گفتم خیلی دوست دارم فلانی رو ببینم که چند ماه از تموم شدن درسش می گذره و همشهری هم نیستیم (حتی شمارشو هم نداشتم!) خیلی اتفاقی دیدمش. خیلی خوشحال شدم, بهش گفتم که چقدردوست داشتم ببینمش!  

 

قدرت ذهن ما خیلی زیاده , کافیه باورش کنیم! ما می تونیم به همه چیزایی که می خوایم برسیم . اول باید بهش فکر کنیم و بعد احساسش کنیم , اونوقته که دریافتش می کنیم!  

  

به همین سادگی !

بازی تمومه!

G a m e   O v e r 

 

 

من--- تو

 

 

بالاخره بازی تموم شد! یه بازی که تموم شدنش به ضرر هیچ کسی نیست. تازه ممکنه خیلی هم به نفعشون باشه.  

  

بازم از خدا می خوام کمکم کنه , همونطور که تا الان منو تنها نگذاشته. کمکم کنه تا بتونم به چیزایی که می خوام برسم و همیشه آدم خوبی باشم. به دیگران کمک کنم بدون هیچ انتظاری و هیچ وقت ناامید نشم .  

 

 نکته مهم : من تا تو رو دارم ناامیدی معنا نداره!   

 

  

دیشب جوابمو داد ولی فرصت نشد  متن Game over  رو بنویسم. 

  

تبصره 1:دوستان خوبی که وبلاگ منو می خونید: این وبلاگ فقط یه دفتر خاطرات مجازی (اینترنتی) هست. من خاطرات یا نوشته های مورد علاقه خودمو اینجا می نویسم. اگه باب میل شما نیست ببخشید چون فقط واسه خودم می نویسم. همین! 

 

تبصره 2 : دیگه دوست مجازی نیستم. الان فقط Dordoone ام. مامان منو اینجوری صدا می زنه . 

گاهی هم بهم میگه طلا!  

 

تبصره 3: الهی قربون مامانم بشم.